كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع)
امور فرهنگي وهنري قرآني تربيتي اعتقادي
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) و آدرس canonemamhssan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امام از اشخاص دور و نزديك بدى مى ديد؛ اما با چشم پوشى و گذشت ، و احياناً با احسان و نیكویى با آنان برخورد مى فرمود.
 

و اينك فصل كوتاهى از آن بزرگيها:

گاهى امام مى شنيد كه يكى از خويشاوندان نزديكش او را به بدى ياد كرده و وى را ناسزا گفته است . امام فوراً آماده نماز مى شد و پس از نماز، دعائى طولانى مى خواند و با اصرار از پروردگار خويش مى خواست كه آن شخص را در برابر عمل ناروايش موأخذه نكند و او را به سبب ستمى كه در حق امام روا داشته است، گرفتار نسازد.
آرى، امام از حق شخصى خويش مى گذشت و آن مردى را كه به وى ظلم نموده و در حقش جنايت كرده بود، مى‏بخشيد.1

امام درباره ارحام و خويشاوندانش پا را فراتر مى گذاشت و مى فرمود: خداوند مى داند كه من گردن خويش را براى خدمت به خويشاوندانم خم كرده‏ام و من به اهل بيت و ارحامم پيش از آنكه از من بى نياز شوند احسان و صله مى‏كنم.2

براستى كه حوادث روزگار همچون سنگ محك هستند كه بدان وسيله ارزش مردان معلوم و درون اشخاص آشكار مى شود و از اين راه انسان به تفاوتى كه ميان امام و خويشاوندانش بوده است، پى مى برد. آنان در حق امام جفا مى‏كردند، بلكه گاهى جسارت نموده و دشنام و ناسزا مى‏گفتند و احياناً با خنجر به طرف امام حمله‏ور شده و قصد قتل آن حضرت را داشتند و آنان در اين كار يعنى حمله، جفا و دشنام گوئى هيچ عذرى نداشتند.

امام صادق (ع) عكس رفتار آنان را مى كرد. آنان از امام مى بريدند ، ولى امام با ايشان پيوند و ارتباط برقرار مى‏كرد.آنان جفا و بدى مى‏كردند، ليكن امام نيكى و احسان مى‏كرد . آنان با خشونت و تندى با امام برخورد مى‏كردند، اما امام با عطوفت و مهربانى با ايشان روبرو مى‏شد.

مهربانى و دلسوزى امام براى كسانش آنقدر بود كه به هنگامى كه منصور دوانيقى، بنى حسن را گرفتار ساخت امام آنچنان دچار غم و اندوه شد كه از شدت ناراحتى به گريه افتاد و حالش بد شد، و روزى كه منصور شيوخ و پيرمردان بنى حسن را ازمدينه به كوفه منتقل كرد، در عين حاليكه آنان در روز بيعت گيرى براى محمد در «ابواء» به امام بد گفته بودند، اما امام از كثرت اندوه براى گرفتارى آنان چند روز تب كرد و افتاد.

حتى محمد و پدرش عبدالله بر اين پندار كه يگانه مانع بر سر راه بيعت براى محمد، وجود امام صادق (ع) است به او بد مى‏گفتند و روزى كه محمد خود را در مدينه آشكار كرد و كس فرستاد كه امام هم با او بيعت كند و امام از بيعت با محمد خوددارى كرد، او شروع به درشت گويى و بدرفتارى نمود.

و چقدر امام از دست بنى‏عباس وكارگزارانشان دلى پر داشت؛ ليكن عوض انتقام جويى ، براى آنها دعا مى كرد و آن را برنده‏ترين سلاح مى دانست .

اين رفتار نرم و ملاطفت آميز امام منحصر به بنى اعمام و خويشاوندانش نبود، بلكه او با ديگر مردم و حتى خادمان و غلامانش نيز اينگونه رفتار مى‏فرمود.

روزى يكى از خدمتكارانش را براى انجام كارى به جائى فرستاد و چون دير كرد، امام به دنبال او از خانه خارج شد. او را ديد كه در كنار ديوارى خوابيده است . امام بر بالين وى نشست و بوسيله بادبزن او را نوازش فرمود تا بيدار شد. پس از بيدار شدن غلام ، امام تنها چيزى كه به او گفت ، اين بود: چه شده همه شب و روز را مى‏خوابى؟ شب مال تو است ، اما روزهايت مال ماست . 3

روزى ديگر يكى از غلامانش را كه لكنت زبان داشت براب انجام كارى فرستاد. غلام برگشت و امام پرسيد: چطور شد؟ اما او زبانش مى گرفت و نمى توانست پاسخ درست و قابل فهم بگويد و چندين بار اين وضع تكرار شد؛ ولى زبان غلام باز نمى شد و نمى توانست جواب قابل فهم بدهد. امام به جاى اينكه به خشم آيد، نگاهى به او انداخت و فرمود: اگر لكنت زبان دارى ، نفهم و كودن كه نيستى.
سپس فرمود: حيا، عفت و گرفتن زبان - نه نفهمى و كودنى - ازآثار ايمان است و فحاشى و بد دهنى و زبان درازى از نتايج نفاق . 4

امام صادق (ع) ، خانواده خود را از رفتن به پشت بام نهى فرموده بود . روزى وارد خانه شد، ديد يكى از كنيزان كه دايه يكى از اطفال هم بود، بچه در بغل از نردبان بالا مى‏رود. تا چشم كنيز بر امام افتاد وحشت كرد و لرزه بر اندامش افتاد . اتفاقاً بچه از بغل او بر زمين افتاد و در جا جان سپرد.

امام با رخسار رنگ پريده از خانه بيرون آمد و وقتى علت اضطراب و رنگپريدگى را پرسيدند، پاسخ فرمود: مرگ بچه باعث اضطراب و نگرانى و ناراحتى من نشد، بلكه رنگباختگى و اضطراب من به سبب رعب و وحشت و ترسى است كه آن كنيز از من به دل دارد.
امام براى جبران اين معنى آن كنيز را در راه خدا آزاد ساخت و دوباره به او فرمود : ناراحت مباش! تو تقصير نداشته‏اى . 5

اين بود نرمخوئى و بزرگوارى امام صادق (ع) در رابطه با خويشاوندان ، بنى اعمام و خدمه و اهل بيتش .

امام با مردمان ديگر نيز رفتارى اينگونه داشته است . روزى يكى از حاجيان و زائران بيت خدا كه در مدينه بسر مى‏برد، در جائى خوابش برد. وقتى بيدار شد، پنداشت كه هميان و كيسه زر او را دزديده‏اند پس براه افتاد و امام صادق (ع) را ديد كه نماز مى‏گزارد، ولى نشناخت كه او امام صادق است و با امام درآويخت كه هميان و كيسه پول مرا تو برداشته‏اى!
امام كه وضع را چنين ديد، پرسيد : چقدر پول در كيسه داشتى؟
مرد پاسخ داد : هزار دينار توى هميان داشتم.

امام او را همراه خود به خانه برد و هزار دينار طلا وزن كرد و به او تحويل داد . آن مرد به خانه برگشت و از قضا كيسه پول هم پيدا شد. مرد نزد امام آمد و پوزش خواست و پول را هم پيش امام نهاد. اما امام از پس گرفتن پول خوددارى فرمود وگفت : چيزى كه از دست ما بيرون رود، دوباره نبايد به دست ما برگردد.
مرد از اطرافيان پرسيد كه اين شخصيت كيست ؟

پاسخ شنيد كه او جعفر بن محمد عليهما السلام است و پس از آنكه امام را شناخت ، گفت : حقاً كه شخصى چون جعفر صادق (ع) رفتارى اينگونه بايد داشته باشد. 6

امام صادق (ع) حتى با سرسخت‏ترين دشمنان خود نيز رفتارى ملاطفت آميز داشته است .

هنگامى كه منصور امام را پس از جلب به حيره، مرخص كرد، امام در همان ساعت راه افتاد و اول شب به محلى رسيد به نام «سالحين» . 7 در اينجا يكى از مأموران منصور راه را بر امام گرفت و مانع از حركت آن حضرت شد و هر چه امام اصرار بر رفع مانع مى‏كرد، او امتناع و خوددارى مى‏نمود.

از اصحاب امام و از موالى و خدمتكاران او ، مرازم و مصادف همراه امام بودند مصادف به امام عرض كرد : قربانت گردم! اين سگى است كه به فكر آزار شماست و من بيم آن دارم كه او شما را دوباره نزد ابوجعفر منصور ببرد و آنوقت من نمى‏دانم چه پيش خواهد آمد؟ اگر اجازه دهيد من و مرازم سر او را مى‏بريم و آن را به جوى مى‏اندازيم.
امام فرمود: اى مصادف ، دست نگاه دار!

سپس آنقدر از آن مأمور خواهش كرد، تا او رام شد و پس از آنكه پاسى از شب گذشته بود، به امام اجازه حركت داد.
امام فرمود: اى مرازم! اين بهتر بود يا آنچه شما مى‏گفتيد؟
مرازم عرض كرد: قربانت گردم! آنچه شما كرديد ، بهتر است .
سپس امام فرمود: گاهى يك گرفتارى و ذلت كوچك انسان را به گرفتارى و ذلت بزرگترى مى‏اندازد. 8

به نظر نگارنده مقصود امام از ذلت و گرفتارى بزرگ، قتل و غرض از ذلت و گرفتارى كوچك ، خواهش و تمنا بوده است .و اين است برخى از رفتارهاى ملاطفت آميز امام و نرمخوئى او كه بدان وسيله تجاوزات و تعدياتى را كه به وى مى‏شده، چاره سازى مى‏كرده است .


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:حلم و نرمخوئى امام صادق (ع), ] [ 8:30 ] [ اكبر احمدي ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

اين وبلاگ متعلق به كانون فرهنگي وهنري امام حسن مجتبي (ع) شهر سلامي است ؛ اين وبلاگ در خصوص انعكاس فعاليت هاي ( فرهنگي وهنري ؛ قرآني ؛ اعتقادي ديني مذهبي ؛ وتربيتي راه اندازي شده است
موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





اك
اك

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 87
بازدید هفته : 132
بازدید ماه : 429
بازدید کل : 161715
تعداد مطالب : 733
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

اك

اك اك اك اك